فیضیه، مدرسهٔ صادقِ آل محمد (ص)، کانون خیزش و زبانهکشیدن آتش خشم حقباوران و حقیقتجویان بود.
درسآموختگان و صیقلخوردگان و گداختهشدگان این گُدازگاه، با روحهای روشن، قلبهای رَخشان و اندیشههای تابناک، رویدادها را در آیینهٔ وجود خود، بازتاب میدادند و آنها را با ترازها و سَنجههای دقیقِ وَحیانی-نبوی، میسنجیدند و میتَرازیدند.
فقه، اصول، کلام، تفسیر و اخلاق را در کارگاه صیقلگری جان و گُداختِ روح، میآموختند.
به آبشخورهای ناب کتاب، سیره وسنّت نبوی و مدرسهٔ خِردپایه و آگاهیافزای اهل بیت، عاشقانه و سرخوشانه، فرود میآمدند و جامِ جانشان را از زلال آن، لبالب میساختند و عالمانه و بصیرانه، بیرون میآمدند، قَد میافراشتند و بر رسالت دینی و عُلمایی خویش، پای میفشردند که در این مدرسه و کانونِ همهگاه شعلهافروز و گدازندهٔ روحها و روانها آموخته بودند:
... أَخَذَ اَللَّهُ عَلَى اَلْعُلَمَاءِ أَلاَّ يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لاَ سَغَبِ مَظْلُومٍ.
خداوند، از عالمان، پیمان گرفته که در برابر پُرخوری ستمپیشگان و گرسنگی ستمدیدگان، ساکت ننشینند و دست، روی دست، نگذارند.
و آموخته بودند که همهگاه، بر برج و باروی شهر دین فَرا روند، به دیدهبانی و رصدگری بپردازند، حرکتها، برنامهها و نقشههای دشمن را در رصدگاه خود بگذارند و پس از آگاهی از خُطوات شیطانیِ نابهکارپیشِگان، اهل شهر را بیاگاهانند و هشدار بدهند که هان! مردمان شهردین، دشمن، گامبهگام، آرامآرام، به کانونهای حیاتی و بناهای سترگِ قرنها افراشته و هدایتگر و راهنمای گمگشتهراهان، نماد و نمایانگر همیشگی شرف و عزت مردمان باورمند و دلبستهٔ به شهر دین، نزدیک میشود و در تلاش است، با دسیسه و دَستان، از برجهای سربهآسمانسوده، فرا رود و فانوس راهنما و جهتدهندهٔ دریای زندگی فردی و اجتماعی اسلامیان را، خاموش کند، تا در ظلمات تاریکیهای لابرلای دریای زندگی و جزر و مَدهای درهمکوبندهٔ آن، گرفتار آیند، ره به ساحل نیابند و از پا درآیند و به قعر دریا فرو روند.
با جانهای سنگِفَسانخورده، آیینهافروز و جلایافته، به میان مردمان میرفتند، از روحها، زَنگار میزُدودند، میرخشاندند، و روحهای آیینهگون را در برابر هم میایستاندند و از بازتاب آیینهها در یکدیگر، نگارستانی بزرگ، پدید میآوردند، پرشوکت و شکوه.
این نگارگران چیرهدست، رخشانروح، آگاهدل و نابخرد، در گوشهگوشهٔ شهر دین، نگارستانهایی پدید میآوردند، چشمنواز، روحانگیز، هوشرُبا که هر کس، به گلگَشت در این نگارستانها میپرداخت، به شکوه تربیت دینی و اثرگذاری شگرف و معجزهگونِ کتاب الهی و سنت نبوی و آموزههای مکتب وحیانی اهل بیت، پی میبرد.
اینسان، از مأذنههای شهر، نواها و نغمههای کلام حق، در کویکوی و کومهکومه، پژواک داشت، پژواک انگیزاننده و فراخیزاننده.
پژواک نغمههای الهی و سرچشمهگرفته از وحیِ ناب، بر خیل دلدادگان، ناآرامان و بیقراران کلام حق افزود و این رهیافتگان به نغمهسرای دوست، در پی حق و زلال آن، با شیدایی و والهای تمام، از این سوی به آن سوی و از این وادی به آن وادی، رَخت میکشیدند، تا مگر از آتش کوی دوست، قَبَسی برگیرند و کانون زندگی خود را بگیرانند و مشعلهای آنرا برافروزند.
حکومت وابسته به استکبار، برای بهمیدان آوردن شیطان و آلودن شهر دین و روح و روان مردمان آن، به خطواتِ این دشمنِ همهگاهی و همهآنیِ انسان و انسانیت، شرف و عزت و نابودگر همهٔ پایگاههای اقتدار، هر روز، از نقشهای رونمایی میکرد و فُسونی از فسونهای شیطان را به میدان معرکه میآورد و در فسونکردن خَلقان، دست به کار میشد؛ به رویارویی با آموزههای وحیانی برمیخاست و به فرمان شیطان برای ماندن بر سَریر قدرت و رامکردن مردمان، دَمبهدم، با دَمهای زهرآگین و سَمّیِ دَمَندگانِ شیطانزده، بر کالبَدها و جانها، میدَماند، تا آنان را شیطانزده کند و در پی خود بهحرکت دربیاورد و بر سپاهیان فسونشدهٔ باطل بیفزاید.
امام خمینی، رحمت و رضوان خدا بر او بادا، درسآموخته، پرورشیافتهٔ مکتب وحی و اهل بیت و صیقلخورده کارگاه صیقلگری اسلام ناب، با دانش الهی و ید بیضای موسوی، به رویارویی با فسونگران دستگاه فرعونی و استوارسازان تخت و دیهیم ستمبارگان و جهانخواران، برخاست؛ قیامی بههنگام، باشکوه و زیر و زبرکننده.
جانفدایان این راه و جانشیفتگان آن روح بزرگ، فوجفوج، جان بر کف نهادند و به فرمان جانان، به کوی دوست، مذبح عشق، رَخت کشیدند، هنگامه آفریدند و با نفسها، فریادها و گامهای رحمانی، ورق را برگرداندند و رواقرواق شبستان شهر دین را به نام «الله» آذین بستند، روشن کردند و شیطان تاریکدل و تاریکیافزا را از ساحَت و سرای دلها و زندگیها، راندند، بهگونهای که هر کس ضمیر روشنی داشت و دلی آگاه، نعرههای او را که در حال فرار بود، میشنید.
شیطان، آنگاه که این خوارمایگی را دید و با تمام وجود احساس کرد، نعره زد و شیطانزدگان و فسونشدگان را، گرد آورد و فرمان داد، ریختن خون توحیدیان، چارهٔ کار است. میدان وقتی از شماست و چیره بر آوردگاه، که خون خوبان و فراخوانندگان به خوبی را دَمادم سر بکشید.
نیروهای تربیتشدهٔ شیطان بزرگ و صهیون، زادهٔ کینههای انباشته از رسولان الهی، از آدم، تا خاتم، با خشم و شقاوت و کینهٔ همیشهشعلهور از شیطانشناسان و دامها و دَستانها و دسیسههای او، به کانون توحیدباوران که اجتماع بزرگی را، در پی تحریم جشن نوروز ۱۳۴۲ هجری شمسی به فرمان امام خمینی، در سالروز شهادت جعفربن محمد (ص) با حضور عالمان بزرگ، بویژه آیت الله محمدرضا گلپایگانی، رحمة الله علیه، تشکیل داده بودند، شقاوتمندانه شبیخون زدند و به قتل و غارت پرداختند و درندهخویی را به اوج رساندند.
امام، شجاعانه و هشیارانه، در برابر این سَفّاکپیشگی ایستاد و به رویارویی برخاست و دستهای پلید و شیطانی پشت پرده و نیّتها، برنامه و نقشههای شوم رَجّالههای حاکم را، یکایک، بیپرده، افشا کرد و بر بَزم مستانهشان پایان داد.
نهضت الهی خمینی قهرمان، پاگرفت، رخشید و رخشاند و موجهای بلند فیضیهٔ مبارک، موجها آفرید، دامن گستراند و پس از سالها پایداری مردم و جلوداری و راهبری روح خدا، روح مردم، به بار نشست و خورشید انقلاب اسلامی از مشرق جانها و جهانها بردَمید.
درود بیپایان خدا و رسول، بر حماسهآفرینان زخمخورده و به خونخفتهٔ فیضیه و بر خمینی کبیر، که شجاعانه و هشیارانه و با تدبیر و خرد الهی نگذاشت این خونهای به ناحقریخته در بزم، پایکوبی و رقص و نوشانوش شیطان و شیطانزدگان، به بوتهٔ فراموشی سپرده شود و قهرمانانه میانداری کرد و خون را بر شمشیر، پیروز گردانید.